به گزارش شهرآرانیوز، جشنوارهٔ بینالمللی فیلم ونیز از سال ۱۹۳۲ آغازبهکار کرده و تا کنون ۷۹ مرتبه برگزار شده است. هشتادمین دورهٔ این جشنواره نیز از ۲۹ اوت آغاز شده است و تا ۹ سپتامبر ادامه خواهد داشت. در این دوره، ۲۳ فیلم از کشورهای مختلف در بخش رقابت اصلی بهنمایش درمیآیند و بر سر کسب شیر طلایی با یکدیگر مبارزه میکنند. در اولین روز از سپتامبر، روز چهارم این جشنوارهٔ بینالمللی معتبر، سه فیلم از این بخش بهنمایش درآمدهاند. نخستینِ آنها سرزمین موعود است، اثری در گونهٔ «تاریخی»، از کارگردانی که پیشتر هم در این نوع طبعآزمایی کرده و به موفقیتهایی دست یافته است.
در سال ۱۷۵۵، کاپیتان بیچیز، لودویگ کالن، برای فتح تیغستان سخت و سکونتناپذیر دانمارک بهراه میافتد تا مستعمرهای به نام پادشاه بسازد، هدفی بهظاهر دستنیافتنی. در ازای این کار، او یک عنوان سلطنتی دریافت خواهد کرد که بهشدت در پی آن است. اما تنها حکمران منطقه، فردریک ده شینکلِ بیرحم، خودبینانه، بر آن است که این سرزمین از آنِ اوست. زمانی که ده شینکل متوجه میشود آن باربارای ندیمه و شوهر خدمتکارش فرار کردهاند که به کالن پناه ببرند، حاکم صاحبمنصب و کینهتوز سوگندِ انتقام میخورد و بهجان میکوشد تا کاپیتان را عقب بنشاند. کالن ترس به دل راه نمیدهد و درگیر نبردی نابرابر میشود، و بدین ترتیب، نه تنها زندگی خود را، که جان خانوادهٔ افراد خارجی را که گرد او جمع شدهاند نیز بهخطر میاندازد.
چند سال پیش که تجربهٔ فوقالعادهٔ پدرشدن را از سر گذراندم، با نگاهی جدید، شروع کردم به دیدن فیلمهای قبلیام و مرور خاطراتی که از ساخت آنها داشتم. همان اندازه که من به این کارها افتخار میکنم (دستکم، به بیشتر آنها!)، آنها دیدگاه مردی را آینگی میکنند که یک هدف خاص دارد: التزام شورمندانه به آفرینش داستان و هنر ...، و نه جز این. حرامزاده از این آگاهی وجودی متولد شد و تا به امروز شخصیترین فیلم من است. من و آندرس تامس جِنسِن، بهیاری رمان درخشان ایدا یسن، یعنی کاپیتان و باربارا، میخواستیم داستانی باشکوه و حماسی تعریف کنیم دربارهٔ اینکه جاهطلبیها و خواهشها و آرزوهای ما، اگر همهچیز ما باشند، چطور به شکست خواهند انجامید. زندگی نابسامان است، رنجآور و ناگوار است، زیبا و شگفت است، و، اغلب، نمیتوانیم آن را اداره کنیم. به قول معروف، ما برنامه میریزیم و خدا میخندد.
منبع: La Biennale di Venezia